
هنر مکاشفه ای است در اعماق روح و کنکاشی است بر حصول جاودانگی.
نمودی است بر تجلی روحی که در تلاطم و طغیان است. هنر، حکایت دردهای آشکار و
نهان انسانها در گذر از پیچ و خم سالیان است. در بیان عشق و مرگ، بودن و
فنا و زبان گویایی است بر تمامی دردهای ازلی و ابدی انسانها. هنری که از
آبشخور اندیشه های انسانی سیراب شده باشد، متعالی و پرشکوه بلندای طول
تاریخ را درمی نوردد. عشق می آفریند و شوریدگی. هنر مفهوم بی منتهای آزادی
است و اینگونه است که در غربت و تنهایی پرشکوه انسان زاده می شود، آغاز
میگردد و همچنان در بطن جامعۀ انسانی، تأثیر گذار و همراه به پیش میرود و
امّا جاودانه است و هیچگاه میرا نیست و در روح و جان نسلها و نسلها باز
نواخته میشود.
هنر در شکل بنیادین خود تأثیری است شگرف، که در تعامل با روح والای هنرمند
به صورت پدیدۀ ارزشمند هنری ظهور میکند و در میان جوامع انسانی به عنوان
نمایندۀ یک تفکّر گسترده می شود. هر اثر هنری بر پایه اندیشه ای ژرف نگر و
بر اساس نیازها و ضرورتهای اجتماعی، مسایل پیرامونی و همچنین زاویۀ نگاه
هنرمند شکل می گیرد. از اینروست که میراث هنری نسلهای قبل برای ما ارزشمند
می نماید. زیرا تمامی میراث گذشتگان، نمایندۀ اندیشه ها و درک و مکاشفه
آنها از هستی و زائیدۀ مناسبات اجتماعی آن نسل و آن عصر بوده است.
وضعیت اجتماعی هنرمندان در ایران تا قبل از دوران انقلاب مشروطیت، مبتنی
بر وابستگی به اشرافیت و هنری نه آنچنان در خور، با وضعیتی اسفبار بوده
است. بویژه در مورد هنر موسیقی که همواره در خدمت شاهان و سلاطین بوده و از
آن به شکلی بسیار نازل و پست، مورد استفاده قرار می گرفته است. روح اله
خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی جلد اول در این باره می نویسد: « در دورۀ
ناصرالدین شاه قاجار نوازندگان را عملۀ طرب می نامیدند.
واقعاً زهی تأسف که هنرمند همردیف عمله باشد! نوازندگان خاص به لقب پر
افتخار عملۀ طرب خاصه نائل می آمدند و نوازندگان عادی را مطرب می نامیدند.»
استفاده از واژۀ عمله برای هنرمندان آن دوره (شاید در آن دوران تعابیر
خاصی برای این واژه وجود داشته است!) نشانۀ سر سپردن هنرمندان به سرنوشت
خفیف و ذلت بار خویش در دربار و در دامان اشرافیت آن روزگار بوده است. ولی
بتدریج پس از انقلاب مشروطیت هنرمندان موسیقی نیز بر این نکته وقوف پیدا
کردند که نبایست تن به اینگونه حقارت ها داد. فرمان قطع انگشتان درویش خان
نوازندۀ تار توسط مشیرالدوله و یا نا فرمانی کلنل وزیری از دستور رضاخان
آغازی بر عصر روشنگری هنرمندان موسیقی به شمار میرود.
در این میان، بی اعتبارترین نوازندگان، نوازندگان ساز تنبک بوده اند که
توسط عامه به عنوان «دمبکی» خوانده میشده اند. (عنوانی در باب حقارت این
ساز و نوازندۀ آن) در این میان نیز افرادی بوده اند که سرنوشت این ساز را
با تلاش و مجاهدت های خویش و همچنین با تحمل صدها نیشخند و زخم زبان تغییر
دادند. افرادی مانند حسین تهرانی که به عنوان حلقه ای از حلقات تکامل در
تنبک نوازی، برای احیاء این ساز زحمات فراوانی را متحمل شد. حسین تهرانی
توانست اعتباری نسبی برای ساز تنبک و نوازندگان آن به وجود آورد . در ادامۀ
این حلقه دیگران هرکدام به تناسب اندیشه و فراخور احوالات و شرایط خاص
خود، در این مسیر قدم نهادند و گام برداشتند. هر کدام از ایشان نیز آثاری نواختند که چگونگی و تأثیرگذاری آن در تکرار
دوران داوری خواهد شد. هنرمندانی مانند امیر ناصر افتتاح و ناصر فرهنگ فر
و... در این میان بهمن رجبی را می توان به عنوان مردی با نگاهی متفاوت و
اندیشه ای نو در سیر تکامل نوازندگی تنبک دید و ارزیابی کرد و شناخت؛ زیرا
دقت نظر وی بر مسائل پیرامونی و بینش اجتماعی و هنری وی سبب گردید که وی به
عنوان هنرمندی توانا در عرصه نوازندگی تنبک شناخته شود.
هنرمندی که دل در گرو ظواهر هنری نداشته و در اندیشه تکامل و تعالی موسیقی
بوده است. البته در اینجا بحث بر سر هیچکدام از نوازندگان تنبک یا برتری و
رجحان یکی بر دیگری نیست، بلکه بحث بر سر زاویۀ نگاه این هنرمند بر مسائل
اجتماعی است و بحث بر سر آن تفاوتی است که تفاوت می آفریند و بهمن رجبی
نمونه بارز این نوع تفکر می باشد. تفاوتی که منشأ تأثیرات اجتماعی و هنری
بسیاری گردید و راهی را در پیش گرفت که همانا مسیر تکامل و دستیابی به
تکنیکهایی نوین و تحولی بنیادین در ساز تنبک بوده است. تکاملی در جهت
سیستم اجرائی و تکامل تکنیکی ساز و در سطوح دیگر اجتماعی، در خدمت بیان
تازه ای از تجلیات معنوی، با بار سنگینی از تعهدات اجتماعی.
این بار سنگین را جامعه انسانی بر دوش وی هموار خواهد کرد. هنرمندِ متعهد
در پی پاسخگویی به سلایق موسیقایی دیگران نیست، زیرا که اینگونه زیستن عرضه
کردن خویش برای دیگران است و دور از شأن ذاتیِ هنری انسانی است. «هنرمند»
در پی تجربه کردن وجوه ناشناخته خویشتن است و به مانند طراحی است در مسیر
متعالی اندیشیدن. «هنرمند» تابع شرایط نیست، بلکه اوست که شرایط جدیدی را
بوجود میآورد. زیرا که دیگر در روزگار ما هنرمندان و نوازندگان از شغل شریف
نواختن در پشت درب اتاق خواب شاهان و سلاطین محروم شده اند و دیگر عهد
قاجار و طی طریق به شیوۀ نوازندگان قاجار به پایان رسیده است. همواره این
نکته را بر یاد داشته باشیم « هر چند که ظرافتهای هنری و میراث نیاکانمان
ستودنی است ولی جهل نیاکانمان هرگز».
باز سازی آثار گذشتگان نیز فقط به منظور پاسداشت از اندک کسانی است که در
سیر تکاملیِ فرهنگ موسیقی ایران در فضای بسته و تاریک فرهنگی آن زمان رنج
برده اند. آنان همیشه در اقلیت بوده اند و اکثریت را همیشه کسانی تشکیل
داده اند که موسیقی پیشۀ کسب و کارشان بوده است و دریغ و درد امروز نیز هم!
پیش قراولان این حرکت های پیشرو همواره تنهاترین و در عین حال بزرگترین
آنها بوده اند. کلنل وزیری در پاسخ به آنهایی که می گفتند:« وزیری موسیقی
ما را ازبین برد.» گفته بود: « اگر منظورتان از موسیقی ایران همان نغمه
هایی است که شما در مجالس لهو و لعب می نوازید، همان بهتر که از بین برود.»
بهمن رجبی از جایگاه نوازنده ای نوگرا با دیگران سخن می گوید با اعتقاد
به تکاملِ نظام موسیقی ایران و با دیدگاهی کاونده و نگاهی مردم شناسانه.
هستند کسانی که مانند وی دردهایی دارند که به قول صادق هدایت: «روح را
آهسته در انزوا میخورد و می تراشد» و همواره نیز هستند کسانی که بر سَبیل
عقاید جاری به اینگونه دردهای انتزاعی بشریت با دیده شکاک و با تمسخر
بنگرند. دیدگاه اینگونه هنرمندان همواره بر پایۀ احساس مسئولیت در برابر
نسلی است از نامدگان و پاسداری از میراث گرانبهای نسلی است از رفتگان، در
تلاش برای همۀ دغدغه های انسانی و اساسی همۀ بشریت و همۀ نسلها. در اینجا
تنها سخن از فرد نیست که از همۀ انسانیت است. هنرمند است آنکه دلش بر غم
تمامی کودکان آوارۀ دنیا گرفته است. ساز تنها وسیله ای برای بیان دردهای
ناگفتۀ انسانی و نه هیچگاه هدفی است در خور اعتنا. که اگر برای احتیاجات
مادی و کسب شهرت های بیهوده و پوشالی باشد، سوداگرانی نغمه فروش بیش
نخواهیم بود.
در بیان دستاوردها و آنچه در طی این سالها در سیر تکامل هنر تنبک
نوازی ایران در مکتب بهمن رجبی روی داد می توان به مواردی خاص اشاره کرد:
*احیاء سیتم یک خطی برای آوانگاری ریتمها.
*بررسی ریتمهای مطربی از دیدگاه جامعه شناختی همراه با نوآوریهای مناسب و طراحی های پیچیده و خلاقانه.
*تاثیرپذیری از اکثر گذشتگان و معاصرین خود و باز پرداخت نواخته های آنها
با معیارهای زیبایی شناسانه و منطبق بر منطق ساختاری مکتب رجبی.
*تأثیرپذیری از زیبائیهای یک اثر و بکارگیری آن در نوازندگی تنبک.
*بکارگیری و بوجود آوردن ریزهای شانزده گانه متعدد که تنها پنج نوع آن توسط
گذشتگان نواخته میشده است که عبارتند از: «ریز دو انگشتی ساده یا ریز
تیمپانی»،«ریز دو انگشتی بشکنی»،«ریز نه انگشتی»،«ریز ده انگشتی یا ریز
پرتر»،«ریز دو انگشتی ساده عکس و برگردان»،«ریز دو انگشتی مضاعف»،«ریز دو
انگشتی سه بر دو»،«ریز دو انگشتی دو بر یک»،«ریز دو انگشتی یک بر دو»،«ریز
هشت انگشتی»،« ریز هشت انگشتی روی پوست»،«ریز هشت انگشتی روی چوب»، «ریز
هشت انگشتی ترکیبی یا مختلط»،«ریز هشت انگشتی بشکنی»،«ریز هشت انگشتی ناخنی
روی پوست»،«ریز شلاقی یا ریز زور خانه ای»
*تنوع ترکیب های مختلفِ بکار گرفته شده و انسجام و ظرافت ریتمهای گوناگون با یکدیگر.
*طراحی موتیف های هدفمند ریتمیک و بسط و گسترش آنها در قالب ریتم های متفاوت.
*استفاده از فرم های ساختاری موسیقی مانند واریاسیون.
*اجراء قطعه بدیع و پر تکنیک «گفتگوی چپ و راست» که به عقیدۀ نگارنده این
قطعه نمادی از ظرافت های نهفته در مکتب تنبک نوازی بهمن رجبی است .
*تداعی و تجسم ریتمیک ملودیهایی مانند «در قفس» اثر ابوالحسن صبا و یا طراحی بخشهای ریتمیک «سواران دشت امید» اثر حسین علیزاده.
*استفاده از ریتم ملودیهای ساده و عامیانه مانند«اتل متل توتوله» و پردازش آن با تکنیکی پیشرفته.
*وسعت دادن کمی و کیفی به ظرافت کاری های تنبک.
*ایراد سخنرانی های مختلف برای شناساندن ارزشهای علمی و عملی ساز تنبک
مانند زیبایی شناسی ، بررسی حکومت رابطه بر ضابطه در نظام موسیقی ایران و
... .
*راهنمایی و تشویق هنرجویان برای مطالعه و دست یافتن به بینشی هنری در کنار دانش هنری.
*نگارش کتابهایی برای دوره های ابتدایی،متوسطه و عالی و فوق عالی .
*نگارش کتاب « تنبک و نگرشی به ریتم از زوایای مختلف» و...
هنر، سر فصلی شکوهناک و تجلی روحی پر غرور است، بر مدار درک و مکاشفه و
معنا، در مسیر زیستنی از اینگونه ژرف و سرفراز و همواره تنها و تنها و
تنها...